هم دردی و هم درمانی
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سعدی
چشم های تو
وقت زیادی از خدا گرفت
اگر آفریده نمی شد
زیبایی بیشتری
به کوه
به دریا
به جنگل
می رسید.
ای ســـیب ســـرخ غلت زنان در مســــیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
...
آییــــنــه ای و آه کـه هـــرگـــــز بــرای تــــو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
شنیدم چون قوی زیبـا بمیرد
فریبـــــنده زاد و فریبـــا بمیرد
...
تو دریای من بودی آغــــوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
به جنگ که فکر میکنم
زخمی میشوم.
به کویر که فکر میکنم
تَرَک برمیدارم.
به آسمان که فکر میکنم
پایین می افتم
و هر وقت به جنگل می اندیشم
گله ای از گوزن ها از رویم رد میشود.
جرأت فکر کردن به تو را ندارم.