کوچ پرنده ها یعنی
همیشه مقصد بهتر هست
اما به شرط آن که زمین را رها کنی
به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
از بهار تقویم می ماند
از من
استخوانهایی که تو را دوست داشتند!
همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه رنج تو باشم رفع زحمت می کنم ...
تو ماه بودی و بوسیدنت، نمی دانی ...
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد!
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سعدی
ﺗﻨﻬﺎﯾـﯽ ﯾﻌﻨـﯽ
ﺧﯿﺎﻝ ﺑﺮﺕ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯﻣﯿﻦ ﻧـﮕﺬﺍﺭﺩﺕ
بر مزارم
نه سنگ بگذار نه مجسمه
جفتی کفش بگذار
تا برهنه ای بپوشد و برود
آن گــونه تــــو را در انتــظارم که اگـر
این چشم بخوابد این یکی بیدار است